چاپارخانه

وبلاگ روستای چاپارخانه

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «Guilan» ثبت شده است

رنج‌ها و مهربانی‌های بانوی شالی‌زارهای گیلان

گزارش: محدثه مهدوی-خبرنگار ایسنا گیلان: ای شالیکار گیلانی بر دستان پینه بسته‌ات بوسه می‌زنم تو که با مهرخود، برنج را در دامان پرمهرت پرورش می‌دهی و این یکی از نشانه‌هایی است که دیار من گیلان را به سرزمین سبز معروف کرده است.

یکی از  همین روزهای بهاری که مسافر جاده‌های دیارم بودم و همزمان نوای خوش «گل پامچال،گل پامچال، بیرون بیا- فصل بهاره، عزیز موقع کاره- شکوفاهان، غنچه وا کنید، غنچه وا کنید- بلبل سر داره؛ بلبل سر داره- بیا دل بیقراره، بیا فصل بهاره و ...» در حال پخش بود و به حق جنب‌وجوش زنان شالیکار گیلانی را به سینمایی زنده تبدیل کرده بود لذا مصمم می‌شوم تا راویگر این قصه شوم ...

کلاه حصیری‌ات را بالاتر می‌دهی، با دست‌های گِل آلودت عرق پیشانی‌ات را پاک می‌کنی و خطی از گل جایش می‌نشانی. با لبخند می‌گویی:«دست‌های تو این کاره نیست. برای نوشتن خوب است. حالا که دیدی، هنوز که عرق بدنت و گٍل دست و پایت خشک نشده برو و قصه‌ات را بنویس.»
قلم به دست می‌گیرم و می‌نویسم تا بگویم، از رنج‌هایت بی‌خبر نیستم. از گالش‌های زنانه‌ات که هربار قدم‌هایت را تا دل آب و گٍل بدرقه می‌کند و کنار مزرعه می‌ماند. از روزهایی که می‌روی تا با آب و زمین و باد و آفتاب یکی شوی و حاصل این کیمیا گری‌ات با رنج، «برنج» در بشقاب‌های ما می‌شود.
زن مهربان روستا، من می‌شناسمت. آنگاه که چادرت را محکم به کمر می‌بندی و مؤمنانه به دشت رنج و زحمت، پا می‌گذاری. می‌روی و قامتت را می‌شکنی و نمازهایت را در آب می‌خوانی و حرف‌ها می‌زنی با دانه‌هایی که قرار است زمین خالی را سبزه‌زار کنند. بانوی شالیزارهای شمال، از رنج‌ها و مهربانی‌هایت باخبرم. از دستانت که در جوانی پیر شده‌اند و از رؤیاهایت که سال‌هاست چشم به آمدن تابستان دوخته‌اند. من، تو را می‌شناسم و از زمزمه‌های شیرینت با لاک‌پشت‌ها، مورچه‌ها، زالوها و قورباغه‌ها باخبرم. از ایمانی که هر روز با خود به شالیزار سرازیر می‌کنی.
من لبخند هر باره‌ات را به آواز قورباغه‌ها و جیرجیرک‌ها دیده‌ام. دیده‌ام که چگونه در گوش زمین، لالایی می‌خوانی و می‌کاری. من هر بار نوازش‌هایت را روی سر ساقه‌های ترد شالی دیده‌ام و می‌دانم که بانوی آرام شالیزارهای سبز شمالی. حتی وقتی پابرهنه از مرزهای شالیزار می‌گذری تا کمی آب بنوشی و بنشینی، پینه‌های سرخ و متورم دستانت را دیده‌ام. من این دستان خسته و گل آلود را خوب می‌شناسم که چگونه زمینی سیاه و متروک را به تابلوی نقاشی بدل می‌کنند که سبز سبز است، سبزتر از زندگی.

دیده‌ام که چگونه تا می‌شوی و با چشمانی تب‌دار،گل را می‌شکافی و ساقه‌های بلند باورت را در زمینی برهنه نشا می‌کنی و با دم و بازدم شالیزار، عطر ساقه‌های برنج می‌گیری و با آواز پرنده‌های آسمان درهم می‌آمیزی. بانوی شالیکار! من سال‌هاست که می‌دانم بسم‌الله‌‌های توست که خوشه‌های سبز را، طلایی می‌کند و این همه عطر به مزرعه می‌پاشد. پس ببخش اگر گاهی نمی‌شود خوبی‌هایت را به اندازه خودت،خوب نوشت.

النَّظَافَةُ مِنَ الْإِیمَانِ

به خود بیائیم. اینجا چاپارخانه‌ی زیبای ما است؟!! این همه زشتی و زباله که به سیمای زیبا و طبیعت پاک روستای چاپارخانه تحمیل کرده‌ایم، آیا زیبنده‌ی مردم بافرهنگ روستایی اصیل است؟

گوشه‌ای از آلودگی زباله در رودخانه زیبای چاپارخانه

این تصویر گوشه‌ای از رودخانه‌ی زیبای روستای ما، چاپارخانه است! این زباله‌ها در همین روزهای اخیر پس از نوروز ریخته شده و نشان از بی توجهی اهالی و گردشگرانی دارد که به طبیعت و محیط زیست احترام نمی‌گذارند.

مسئولین شورا در حال جمع آوری زباله از حاشیه رودخانه چاپارخانه

در عکس فوق جناب آقایان قدیمی و باقرپور را به اتفاق یکی از همکاران شورای اسلامی می بینیم که چند روز پیش از نوروز مشغول جمع آوری زباله از حاشیه رودخانه‌ی چاپارخانه بودند.

انتقادی اگر هست متوجه‌ی اهالی شریف روستاست که می‌بایست دقت بیشتری در حفظ و نگهداری محیط زیست داشته باشند.

در حدیثی از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) نقل شده است: النَّظَافَةُ مِنَ الْإِیمَانِ

علی باقر پور رئیس شورا در حال جمع آوری زباله و تمیز کردن حاشیه خانه فرهنگ روستای چاپارخانه

جا دارد در همین جا از زحمات و تلاش‌های سردار باقرپور، ریاست محترم شورای اسلامی روستای چاپارخانه که با تلاش فراوان شخصاً اقدام به نظافت معابر و پاک‌سازی روستا در آستانه‌ی نوروزفاطمی و بهار امسال داشتند، تشکر ویژه داشته باشیم.

زباله‌های رها شده در حاشیه خیابان روستای چاپارخانه

منظره‌ی ناشایست انباشت زباله‌ها کنار خیابان چاپارخانه؛ با وجود سطل زباله در محل.

زباله به جای گل

متاسفانه زباله و آلودگی به‌جای گل در حاشیه خیابان روستا به چشم می‌خورد. اگر به همین رویه ادامه دهیم و برای جلوگیری از ازدیاد زباله و جمع‌آوری به هنگام آن اقدامی عملی نکنیم، خود به دست خود اقدام به نابودی طبیعت روستای زیبا و سرسبزمان کردیم. امید که اینگونه نباشد و بتوانیم با آموزش و همیاری مردمی دامان سبز روستای چاپارخانه را از زباله‌ها پاک کرده و محیط زیست را پاس بداریم و به نصیحت پیامبر معظم اسلام نیز که پیرو دین مبین ایشانیم عمل کنیم. انشالله...


توم بیجار گرفتن

آغاز توم‌ بیجار* گرفتن در روستای چاپارخانه.

کشاورزان روستای چاپارخانه که نهر خود را در نیمه دوم اسفند آب انداخته بودند با سلام و صلوات به داخل توم بیجار بردند تا با دوهفته تیمارداری آن را برای نشاء برنج آماده کنند.

توم بیجار

وبلاگ روستای چاپارخانه آغاز کشت و کار کشاورزی را به همه کشاورزان خداقوت گفته و برای تمامی برنج کاران آرزوی شادکامی و تندرستی می‌نماید.

توم بیجار

* توم بیجار قطعه‌ی کوچک از شالیزار است که در آن برنج کارند و خزانه کنند تا سپس در جای دیگر نشا کنند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). این اسم مرکب از دو واژه بدین معناست

توم: تخم سبزه‌ی نورسته و انبوه برنج جهت نشا کردن در شالیزارها

بیجار: محل زراعت برنج، شالیزار